آن تصوری از زندگی و جهان که «فلسفی» نامیده میشود محصول دو عامل است یکی تصورات دینی و اخلاقی که ما به ارث برده ایم، دیگری آن نوع تحقیقی که میتوان علمی نامید به شرط آنکه این کلمه را به وسیع ترین معنایش به کار بریم.در مورد نسبت دخالت این دو عامل در دستگاههای فلسفی نظر فلاسفه بسیار متفاوت است اما وجود مقداری از این دو عامل است که صفت مشخص فلسفه را تشکیل میدهد.
فلسفه حد وسط الهیات و علم است. مانند الهیات عبارت است از تفکر درباره موضوعاتی که تا کنون بدست آوردن دانش قطعی درباره شان میسر نشده است و مانند علم به عقل بشر تکیه دارد، نه بدلایل نقلی خواه مراد از دلایل نقلی سنت باشد خواه وحی و مکاشفه.
آلبرت اینشتین دربارۀ کتاب تاریخ فلسفۀ غرب گفته است:
«تاریخ فلسفۀ برتراند راسل کتابی است پر ارج. متحیرم که تازگی فرحبخش و اصالت این اثر را باید ستود یا حساسیت همدلی این متفکر بزرگ با اندیشمندان زمانهای بسیار دور را. نهایت سعادت می دانیم که نسل خشک و ددآسای زمان ما از وجود چنین مرد عاقل و باشرف و جسور، و در عین حال شوخ طبع، برخوردار است. کتابی است در اعلی درجه آموزنده، بسیار بلند مرتبه، و برتر از ستیزهای حزبها و تضاد عقیده ها.»