وقتی به سنّ بلوغ رسیده بودم ایمان راسخی به مذهب داشتم . در آن وقت مذهب بیش از هر چیز دیگری شاید به استثنای ریاضیات برایم اهمیت داشت . علاقهٔ مفرط به مذهب مرا وادار کرد دربارهٔ مسالهای بیاندیشم و این مساله عبارت از آن بود که ، ایمان و علاقهٔ من به مذهب متکی بر چه دلایلی است ؟ سه مساله برای من جنبه بنیادی و اساسی داشتند و به آنها بستگی و علاقهٔ زیادی احساس میکردم . این سه مساله به ترتیب عبارت بودند از :خدا ، بقای روح ، آزادی اراده (اختیار).مسائل فوق را از طریق معکوس مورد بررسی و آزمایش قرار دادم : یعنی تحقیق خود را از قوه اختیار شروع کردم .
سپتامبر 11