خاطرات امیر عباس هویدا

اثر امیر عباس هویدا،در همین موقع بود که پدرم به تهران احضار شد. تلگرافی که از تهران به دمشق مخابره شده بود حکایت از این می کرد که پدرم به سمت کنسول ایران در بمبئی تعیین شده است. ولی قرار شد پدرم به تهران برود و پس از مذاکره با دولت ایران و تسلیم گزارش حوزه ماموریت دمشق خود عازم بمبئی گردد. مادرم ناراحت شد چون با دمشق خو گرفته بود و میل نداشت زندگی خود را که تازه در این شهر ترتیب داده بود به هم بزند و رهسپار کشور دیگری شود. تازه اتومبیل فورد وارد دمشق شده بود. در زمان کودکی تعداد زیادی اتومبیل به یادم نمی آید. و حال که فکر می کنم و به خاطرات کودکی خود رجوع می نمایم فقط درشکه های دمشق را به یاد می آورم. برای عزیمت ما به تهران دو اتومبیل فورد کرایه شد. یکی را به اثاثیه اختصاص دادند و در اتومبیل دیگر تشک و متکا قرار داده ما را روی آنها نشانده بودند. من به اتفاق پدر و مادر و برادرم و یک پرستار به نام رزا از طریق صحرا عازم تهران شدیم….