کتاب پیامبر و دیوانه

110217_copy

کتاب فوق در دل خود دو کتاب را شامل می‌شود:
کتاب اول پیامبر و کتاب دوم دیوانه .
پیامبر جبران درباره همه مسائل رودر روی انسان مانند کار، شادی و اندوه، درد، خوبی و بدی، دوستی، دعا، قانون، مرگ، زیبایی و … سخن می گوید. همه این سخنان بر این پایه استوارند که سرشت انسان ذاتاً خوب است و دشواریهای زندگی او از اینجا ناشی می شوند که او هنوز تعارض های اساسی زندگی را به جا نیاورده و ماهیت کار و نظام زندگی را چنان که باید دیگرگون نکرده است(پیش گفتار مترجم).

المصطفی، آن برگزیده دردانه، که سپیده دم روزگار خود بود، دوازده سال در شهر ارفالس در انتظار کشتی اش مانده بود تا بازگردد و او را به جزیره زادگاهش بازگرداند. در سال دوازدهم، در روز هفتم ایلول، موسم درو، از تپه بیرون باروی شهر بالا رفت و به سوی دریا نگریست، و دید کشتی اش از میان مه فرا می آید. آنگاه دروازه های دلش باز شدند و شادی اش بر فراز دریا به پرواز در آمد. چشمانش را بست و در سکوت های روحش سپاس را به جا آورد.

اما چون از فراز تپه فرود آمد، اندوهی او را فرا گرفت و در خود اندیشید: چه گونه آسوده خاطر و خرسند از اینجا بروم؟ نه، بی زخمی در روح از این دیار نخواهم رفت. چه روزهای درازی که در میان این دیوارها درد کشیدم و چه شب های درازی که تنها به سر بردم؛ کیست که بی اندوه از تنهایی و درد خود جدا شود؟ بسیارند پاره های روح که من در این کوچه ها پراکنده ام. و بسیارند کودکان خواهش من که برهنه در این تپه ها می گرند، و من نمی توانم سبک بار و بی درد ایشان را بر جا بگذارم.