کتاب باور

382

همیشه در زندگی اعتقادم بر این بوده کههرچه بر سرمان می آید، چه خوب و چه بد، براساس اعتقاد و باورهایی ست که در ذهنمان است و جهان پیرامون ما بر اساس نگرش و اعتقادات ما شکل میگیرد،_ _ما در طول مدت زندگیمان هر آنچه آموخته ایم انجام می دهیم و هر آنچه انجام می دهیم باور داریم،به بد و خوب بودن باورهایمان توجهینداریم، به درست یا غلط بودنشان فکر نمی کنیم، فقط باور داریم و انجام می دهیم، مانند یک ربات که طبق برنامه ای که به آن داده شده عمل میکند، فکر هم نمی کند، به آنچه انجام می دهد نمی اندیشد، فقط انجام می دهد. ما هم شدیم مثل رباط ها، از کودکی هر چه که به ما می آموزند، بدون فکر، بدونتوجیح و بدون دانستن علت، طوطی وار می آموزیم و تمام این آموخته ها طی سالها تبدیل به صندوقچه ای کهنه می شود که پر است از باورهای درست و غلط، کهنه و نو،راست و دروغ، منطقی و بی منطق ….. و درتمام طول زندگیمان حتی حاضر نیستیم برای یک دقیقه، حتی یک دقیقه، فقط یکی از آنها را بیرون بکشیم، به آن نگاهی بیندازیم و در موردش فکر کنیم. ما از خودمان نمی پرسیم، به آنها نگاه نمی کنیم، زیر سوالشان نمی بریم، در موردشان فکر هم نمی کنیم،. چون می ترسیم،از رسیدن به حقیقت می ترسیم از دیدن تاریکی های درونمان می ترسیم و ترجیح می دهیم در همان تاریکی بمانیم و ذهنمان را به خاطر این گونه مسائل که به قول بعضی ها برای آدم نان و آب نمی شود خسته نمی کنیم،گو اینکه همین باورها هستند، همین فکر ها و همین اعتقادها هستند که لحظه لحظه ی زندگی ما را به وجود می آورند. در این کتاب سعی کرده ام تا در قالب داستان ذهنیات و باورهای یک انسان را به نمایش بگذارم و تمثیلی از زندگی هر یک از انسانهای روی زمین و تاثیر عقایدشان بر زندگی آنها را نمایان کنم… باشد که موثر قرار گیرد. ( ندا امین)