سه رفیق

در هر جماعت یکی هست که خود را در محل و موقع مناسب خویش احساس نمی‌کند، و این لزوماً به این معنا نیست که او بهتر یا بد‌تر از دیگران است. لازم نیست که شخص فکر درخشان و یا شعور ناقص داشته باشد تا موجب تمسخر دیگران گردد؛ جماعت در اینکه یکی را برگزیند و وسیله تمسخر و مزاح خویش سازد صرفاً از خواهش و میلی که به تفریح و سرگرمی دارد، پیروی می‌کند.
در پریشانی و تنهایی باز به کتاب پناه برد. اکنون نیز مانند دوران کودکی به کتاب‌هایی علاقه‌مند بود که زندگی را به شیوه‌ای متفاوت‌تر از آنچه می‌دید وصف می‌کرد. داستان‌های واقعی را، یعنی داستان‌هایی که با زندگی روزمرۀ مردم معمولی سروکار داشت خسته کننده و نادرست می‌یافت. بدیهی است که این داستان‌ها گاهی اوقات او را سرگرم می‌داشتند اما بیشتر اوقات احساس می‌کرد که این‌ها را نویسندگان عیار و روباه صفتی نوشته‌اند که می‌خواسته‌اند زندگی شاق و زشتی را که او این همه با آن آشنا بود، رنگ و روغن بزنند و بزک کنند. باری، با این زندگی خوب آشنا بود و دایرۀ این آشنایی روز به روز وسعت می‌یافت.هر روز که از کوچه‌ها و خیابان‌های شهر می‌گذشت موارد تازه‌ای را می‌یافت که به خشم و دلزدگی‌اش مایه می‌داد.