به طرف ماشین که می دویدم می شد برق خوشی رو توی صورت خاله دید. من و خاله ی همیشه خوشم.وای! چه عالمی داشتیم.دوست داشتنی ترین خاله ی دنیا. خاله م بیست و یک سالش بود و حالاحالاها قصد ازدواج نداشت. دست هاش رو که به سمتم تکون می داد با اون لبخند گیراش انگار دلش می خواست همه ی غصه ها و خستگی ها رو از دلم ببره. در ماشین که باز شد با ذوق سلام کردم. اونوقت ها نمی فهمیدم بوسه ی آبدار یعنی چی. فکر می کردم بوسه ایه که آب دهن ازش سرازیر بشه. اما این خطای کودکانه ی من نبود. بعضی بزرگترها رو دیدم که وقتی از بچه بوس میخوان منظورشون همینه. ولی حالا که فکر میکنم می بینم بوسه ی خانم معلم آبدار بود. هنوز بوسه خانوم معلم رو حس می کنم. ساده بگم بوسه ای که همه وجود باشه، با جون و دل باشه بوسه آبداره، بوسه ای که روح داشته باشه، گرما داشته باشه. نه، هرچی بگم تعریف واقعی بوسه ی آبدار نیست، جز اینکه بگم بوسه ای یاد خدا توش باشه، بوسه ی خدا بوسه ی آبداره
ژانویه 23