Author's posts
مه 16
کتاب «شفای زندگی»
زندگی بسیار ساده است ،از همان دست که بدهیم ، از همان دست می گیریم. هر گونه دربارهی خود بیندیشیم، برایمان به واقعیت در میآید…
مه 16
کتاب «سال بلوا »
توی این مملکت هرچیزی اولش خوب است، بعد یواش یواش بهش آب میبندند، خاصیتش را از دست میدهد، واسهی همین هست که پیشرفت نمیکنیم…
مه 15
کتاب «نون نوشتن »
آدمهای سالم، مثل هم هستند! زیرا خوشبختی یک رنگ دارد… این بدبختیست که رنگارنگ است!
مه 15
کتاب «خاطرات یک استاد»
نیکلا اسپانویج اونتل که روزگاری استاد معروفی بوده است امروز در آستانه مرگ خویش خاطراتش را تعریف می کند.او از تعداد اندک افرادی که در زندگی اش در رفت و آمد هستند حرف می زند…
مه 15
کتاب« در جلگه های پهن درختان روسیه »
روشنفکرانی که چند سالی از عمر خود را روی نیمکت دانشگاها گذرانده اند، اگر نخواهند به نفع جامعه تربیت شوند، به خطرناکترین انسانها تبدیل خواهند شد و مردم را بسوی تباهی هدایت خواهند کرد.
مه 15
کتاب« عادت میکنیم »
قصه از آن جا شروع شد که از عادت کردن فرار کردیم و به فرار کردن عادت کردیم…
مه 15
کتاب «راهی که مردگان عشق می ورزند»
این یکی داستان اما خود قصه ی متفاوتی دارد . داستانی دربرگیرنده ی همه ی مضامین بوکوفسکی وار این بار با دوزی بیشتر ، تلخ تر ، گزنده تر ، عیان تر و پوچ تر …این بار توصیف گر کابوس ها و تنهایی او …و شاید یکی از بهترین و پخته ترین کارهای او ..حرف …
مه 05
کتاب «پرنده من»
مامان نمیداند به خاطر چه چیزی زن آقاجان شد. “یک روز من را به پدرت دادند. فکر کردم لابد بابای دومم است و من باید این دفعه دختر او باشم. یک نفر یک مشت به پهلویم زد و گفت پدرت نیست، شوهرت است. از آن به بعد هر وقت مشت میخوردم میفهمیدم اتفاق مهمی افتاده….”
مه 05
کتاب «دو دنیا »
هريک از ما، شب ها پيش از خواب، از شاخه ای به شاخه ی ديگر می پريم و دور كره ی زمين می چرخيم. آينده هزار در دارد و كليد اين درها در جيب های ماست. جيرينگ جيرينگ ِ آنها را می شنويم و نميدانيم كدام در را، كی و كجا، باز كنيم…!