همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها رمانی از رضا قاسمی است. این رمان اولین بار توسط نشر کتاب در سال ۱۹۹۶ در آمریکا منتشر شد و بعدها در ایران اجازهٔ انتشار یافت و برنده بهترین رمان اول سال ۱۳۸۰ جایزه هوشنگ گلشیری و بهترین رمان سال ۱۳۸۰ منتقدین مطبوعات شد.
داستان از دیدگاه اول شخص بیان میشود و حکایت یک روشنفکر ایرانی است که به فرانسه پناهنده شده و دراتاق زیر شیروانی ساختمانی در پاریس زندگی میکند که ساکنانش را چند فرانسوی و ایرانی تبعیدی تشکیل داده اند. نویسنده واقعیت و خیال را در این داستان به هم آمیخته و ساختاری مالیخولیایی ایجاد کرده است.
همنوایی شبانه ، به استناد بسیاری از نظرسنجی های منتقدان ، نویسندگان و روزنامه نگاران، بهترین رمان فارسی دهه ی هشتاد است . رمان، چون رمان های دیگر قاسمی، ادبیات غربت است، ادبیاتی که باید سردی و نامانوس بودنش را با کلمات حس کنی و این تعمدی ست از جانب نویسنده در فضاسازی و شخصیت پردازی.
همنوایی شبانه، بیش از هر چیز رمانی سورئال و رویاگونه می نماید که زمان در آن به هم ریخته و داستانی خطی و سرراست ندارد، در واقع یک نوع پازل درهم ریخته است که خواننده را تا صفحه ی آخر رمان ، منتظر نگه می دارد. شخصیت اول و راوی رمان، شاید یک دیوانه باشد و محیطی که توصیف می کند، آخرالزمانی ست که به این سادگی ها برای خواننده رمزگشایی نمی شود. شخصیت ها این قدر گنگ و پیچیده اند که حتی تا پایان داستان هم چیز زیادی راجع به آنها نمی فهمیم و همه توصیفی یک خطی دارند. جالب اینجاست که افراد این طبقه ی آپارتمان که شخصیت های اصلی رمان هستند، همه به نوعی دیوانه اند و اکثرا ایرانی. تصویر نویسنده، تصویری مسخ شده از انسان هایی ست که از همه چیزشان ساقط شده اند و در این گوشه ی دنیا، تنها و درمانده افتاده اند و به یک زندگی حیوانی و بدون آرمان می پردازند. انسان هایی که امید و آرزو در آن ها مرده و نابود شده و فقط دقایقی ست که می گذرند و رخوتی ست که باید با چیزی آن را از بین برد و آن مالیخولیاست.
بخش هایی از کتاب: منظره ویرانی آدمها غم انگیزترین منظره دنیاست . ببینی کسی که مثل طاووس می رفته حالا مرغ نحیفی است، پرش ریخته . ببینی کسی خود را ملکه ای می پنداشته و تو را بنده ی زرخرید، حالا منتظر گوشه چشمی است به او بکنی!سعی کن چیزی را دوست بداری. فرقی هم نمی کند چه چیز: خدا، زن، موسیقی، حتی مشروب یا تریاک. ولی یک چیز را دوست بدار!
رضا قاسمی (زاده ۱۳۲۸ اصفهان) نویسنده، آهنگساز و کارگردان تئاتر ایرانی است.رضا قاسمی در سال ۱۳۲۸ در اصفهان به دنیا آمد. اولین اثر او نمایشنامه کسوف بود که در ۱۸ سالگی نوشت و دو سال بعد در دانشگاه تهران به روی صحنه برد. در سال ۱۳۵۵ جایزه اول «تلویزیون ملی ایران» برای بهترین نمایشنامه به اثر او چو ضحاک شد بر جهان شهریار تعلق گرفت. او از سال ۱۳۴۹، همزمان با تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا، به نمایشنامه نویسی و کارگردانی تآتر پرداخت و آثاری چون کسوف، آمد ورفت، نامه هائی بدون تاریخ از من به خانوادهام و بالعکس، و چاه را به صحنه آورد. نویسندگی و کارگردانی سه نمایشنامه اتاق تمشیت، ماهان کوشیار و معمای ماهیار معمار هم حاصل فعالیت او در دورهٔ پس از انقلاب
است. اما شرایط کار برایش سخت شد و در سال ۱۳۶۵ ترک وطن گفت و از آن زمان در فرانسه زندگی میکند.[۱]
رمان معروف او با نام همنوایی شبانه ارکستر چوبها در سال ۱۹۹۶ در آمریکا و در
سال ۱۳۸۱ در ایران به چاپ رسید و جوایز مختلفی را برای نویسنده به ارمغان آورد.[۱] و[۲] وی در زمینه موسیقی ایرانی فعالیت کرده و به آهنگسازی و نوازندگی مانند بداههنوازی در اصفهان و راست پنجگاه پرداختهاست.