کتاب «پرنده من»


مامان نمیداند به خاطر چه چیزی زن آقاجان شد.
“یک روز من را به پدرت دادند. فکر کردم لابد بابای دومم است و من باید این دفعه دختر او باشم. یک نفر یک مشت به پهلویم زد و گفت پدرت نیست، شوهرت است. از آن به بعد هر وقت مشت میخوردم میفهمیدم اتفاق مهمی افتاده….”