کتاب «در غرب خبری نیست، »

اریش‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماریا رمارک به هیچ یک از دو گروه هدفِ نفرت نازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، یعنی یهودیان و کمونیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، تعلق نداشت. هرگز از او کلامی در جهت حمایت و یا مخالفت با حزب نازی صادر نشده بود، در واقع به لحاظ نژادی و از نظر سر و ریخت و افتخاری که نسبت به میراث آلمانی خویش بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشت، نمونه بارز یک آریایی مورد تحسین نازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد ولی رمان او و توفیق رکوردشکنِ آن برای محکوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردن‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش کافی بود.
در آن شب کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوزان، رمارک در ویلای مجلل‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش در سوئیس از دسترس نازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به دور بود، ویلایی که هیجده ماه قبل از آن، ثروت ناگهانی حاصل فروش جهانی کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش برای او فراهم آورده بود. چند هفته جلوتر، در جریان یکی از دیدارهای کاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش از برلین، دوستی به او اخطار کرده بود که نازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نسبت به او خیالاتی در سر دارند؛ رمارک همان شب خود را به آن سوی مرز رسانده بود. از آن شب به بعد مردی بود هدفِ شکار. باید بیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌سالی سپری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد تا او بتواند باز به سرزمین محبوب‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش بازگردد، بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌که در سراسر عمر هرگز کاملاً مورد پذیرش هموطنانش قرار گیرد.