اثر برزو سریزدی است؛
مأموران به سرعت جلوى زن را گرفتند و سرهنگ خیلى خونسرد از خانه خارج شد. برنا هم همچنان بهتزده به دنبالش. حرف جناب بهزاد، حجت بود. صداى فحشهاى زن و جیغ و دادش تا کوچه به گوش مىرسید. سرهنگ سوییچ را از جیب درآورد و در دست برنا گذاشت و خودش در صندلى کنار راننده لم داد.
برنا پشت فرمان پژوى 405 رئیس نشست و راه افتاد. هر چى راجع به سرهنگ بهروز بهزاد شنیده بود، همان روز اول درست از آب درآمد. پس از چند دقیقه بالاخره طاقت نیاورد و هیجانزده پرسید: «ببخشید قربان، مىشه بفرمایین چه طور این قدر قاطع، حکم رو صادر کردین؟»
سرهنگ که پیپى چاق کرده و دودکنان داشت به تاب سبیلشور مىرفت گفت: «نصف ادلهاى هم که وجود داشت کافى بود تا جریان کاملاً روشن بشه.»
نوامبر 09