رضا براهنی️
در استکهلم بود به سالی از همین سالهای جدایی و غربت که با نویسندهی این رمان رضا براهنی دیداری دست داد. سخن از نوشتهای که در پی میآید، به میان آمد. گفتم من قولِ اوّل را خواندهام، قولِ دوّم کجاست!؟ گفت: «تو اگر قولِ دوّم را بخوانی، دیوانه میشوی.» این نوشتهها حاصل اندیشههای من بعد از مطالعهی “قول اوّل” روزگار دوزخی آقای ایاز اثر آقای رضا براهنی است. برای من عبور از خلال حوادث و تک تک کلماتی که آنها را طی این رمان تشریح می کنند، با احساس درد و یک جور دردِ تاریخی که بذرهای آن خود به خود در وجودم کاشته شده است ممکن گردید. به همین دلیل مرا هر جملهای در هر صفحهی آن مجبور به توقف میکرد و به درونیات و به افکار خودم پرتاب می کرد. در این پرتابشدنها به درونِ خویشتن خویش، خود را من از جوهرهی این داستان سرشار مییافتم. نیز میدیدم؛ با این امکان که در گسترهای از خیال و واقعیت و احساس و اندیشه خودنمایی میکند، نهالِ چه داستانها و حرفهای ناگفتهای که در هستیام سبز شده است.
نوامبر 09