الهه انتقام

اثر آیزاک آسیموف، دوباره داستان و قصه ای را که در جوانی شنیده بود به خاطر آورد، افسانه سیل و طوفانی که نسل بشریت فاسد و گناهکار را از روی زمین با گرد وفقط یک خانواده باقی گذاشت تا نسل جدیدی به وجود آورند. این بار سیل نبود، فقط نمسیس بشریت دوباره غرق در فساد و تباهی شده بود ونمسیس نظاره گر آن، کیفری مناسب و منفی برای این وضع بود، اینجا دیگر صحبت از طوفان و با چیزهایی به سادگی طوفان نبود. حتی اگر کسانی باقی می ماندند و فرار می کردند، به کجا امی توانستند پناه ببرند؟ علت آنکه او احساس غمگینی و تأسف نمی کرد این بود که بشریت دیگر نمی توانست با این وضع به حیات خود ادامه دهد و به آرامی در گرداب بد کرداربهایش غرف و نابود می شد.