اتاق مزاح


استاد معین با گچ چندبار روی تخته زد و سپس گفت:شاگردهای گرامی! امروز کمی جا باز کنید تا چند شاگرد تازه به کلاس بپیوندند. روح دهخدا همانطور که کنار پنجره روی صندلی چرخدارش نشسته بود با کلافگی زیر لب گفت:باز هم شاگردهای تازه…استاد معین نگاهی به روح دهخدا انداخت و گفت:این شاگردهای تازه کمی بی ادب و بی جنبه هستند، خواهش می کنم سخنی نگویید تا بهشان بربخورد و کلاس را روی سرمان خراب کنند.سپس رو کرد به شاگردها و ادامه داد:از شما هم خواهش می کنم هنگام دیدن شاگردهای تازه خونسردی خود را نگه دارید.در همین هنگام در کلاس باز شد و چند شاگرد قد و نیم قد با چهره هایی خشمگین و پر از جای زخم، پا درون کلاس گذاشتند.استاد معین همانطور که تلاش می کرد بر ترسش چیره شود، به سختی لبخند زد و رو به شاگردها گفت:این شما و این هم شاگردهای تازه که نام کوچک همگی شان گسل است!…