زماني كه جنگ در ميگيرد گي دو موپسان كه مشغول تحصيل در رشته حقوق است راهي جنگ ميشود. وي مردي است كه از جنگ وحشت دارد و تيرانداز بيدست و پايي از آب در ميآيد. تمام تجربيات زندگيش در حافظهاش ثبت ميشود تا بعدها به شكل كتابهايش به رشته تحرير درآيند.
توپولي، مادموازل فيفي، مادر وحشي، پدر ميلون و غيره. ديگر زميني در زير پاي انسان وجود ندارد، تنها آب سيال است، غران و فرو برنده، ديگر فضايي براي قدم زدن، دويدن و گم شدن وجود نخواهد داشت. تنها چند متر تخته چوبي براي گام برداشتن.
چون محكومي در ميان ساير زندانيان درخت و باغ و خيابان و خانهاي وجود نخواهد داشت مگر آب و ابر.