کتاب جای خالی سلوچ

soloch

داستانِ کتاب با رفتنِ سلوچ آغاز می‌شود. سلوچ پیش از آغازِ داستان پا از روستای زمینج بیرون گذاشته و ما و خانواده‌اش را ترک کرده است. مرگان -همسرِ سلوچ- با دیدنِ جای خالیِ همسرش به اضطرابی دچار می‌شود که هیچ‌گاه آن را تجربه نکرده است. مرگان پیش‌تر هم شاهدِ رفتنِ سلوچ بود، رفتن‌هایی که با بازگشتِ شبانه همراه بود. ولی این بار انگار به دلِ زن آمده بود که این رفتن، بازگشتی نخواهد داشت و همیشگی خواهد بود. امّا او در طولِ داستان و گذشتِ حتی سال‌ها، از امید به بازگشتنِ سلوچ دست برنمی‌دارد و مقاومت می‌کند. امّا مگر یک زنِ تنها چه‌قدر توان دارد؟
عبّاس، ابراو و هاجر فرزندان سلوچ هستند. فرزندانی که شاید بتوانند از دل‌تنگی برای پدرشان بگریزند ولی هیچ راهِ فراری از حوادث و اتفاقاتِ تلخی که روزگار در نبودِ سلوچ برای‌شان رقم زده است، ندارند. مرگان، حالا مثالِ سکّان‌داری است که می‌داند کشتیِ زندگی او و فرزندانش از این توفان جانِ سالم به در نخواهد برد امّا دم برنمی‌آورد و پیش می‌رود.

ان کتاب در حقیقت سعی می‌کند تقدیرِ زندگیِ زنانی همچون مرگان را نشان دهد که در جای جایِ ایران حضور دارند و پابه‌پای مردان کارهای دشوار و سخت انجام می‌دهند و در سخت‌کوشی هیچ کم از مردان ندارند؛ زنانی که در تمامِ عمر حتی یک روز هم رنگِ خوشی را نمی‌بینند امّا خم به ابرو نمی‌آورند و با وجودِ همهٔ اتفاقاتی که ممکن است ده‌ها مرد را از پا بیندازد، می‌جنگند.

جایِ خالیِ سلوچ از نظرِ لغات و اصطلاحاتی که در آن به کار رفته است، گنجینه‌ای باارزش است. خودِ من معنای دقیقِ بسیاری از لغات را با توجه به جمله‌ها می‌فهمیدم. کاربردِ این کلماتِ اصیلِ فارسی در متنِ داستان نه‌تنها آن را سخت‌خوان نکرده است بلکه روحِ تازه‌ای به داستان بخشیده و باعث شده است که خواننده با فضای داستان ارتباطِ بهتر و محکم‌تری برقرار کند.

زاویهٔ دیدِ داستان دانای کل است، اما راوی که در حقیقت شخصِ سوم است، در قسمت‌های مختلفی از داستان هنرمندانه جایگزینِ چشم‌ها و روح‌های شخصیت‌هایش می‌شود و چند صفحه از داستان را آرام از او بیرون می‌کشد.

توصیفات و آرایه‌هایی که جملاتِ داستان را در بر گرفته‌اند، شما را درست به میان شخصیت‌ها و روستای زمینج می‌برد. شما کم‌کم کوچه پس‌کوچه‌های زمینج را از بَر می‌شوید و خودتان هر وقت که دلتان خواست، بدونِ همراهیِ هیچ‌کدام از شخصیت‌های داستان در آن‌ها قدم می‌زنید.

«جای خالی سلوچ» در واقع نقدی تند بر «انقلاب سفید» دورهٔ پهلویِ دوم است.