کتاب درخشش های تیره


آرامش دوستدار در اين اثر، «روشنفکری ايرانی» را که «هنر» آن را در نينديشيدن می‌داند، به گونه‌ای بنیادین نقد می‌کند و سنجشگرانه در رفتار فرهنگی ما می‌کاود تا کارسازی فرهنگی‌مان را روشن سازد. تزهای کانونی اين کتاب بر آن تاکيد دارند که ما در ۱۵۰ سال گذشته نيز به خلاف ظاهرش، در اسارت ديرپای فرهنگی‌مان همچنان «ناپرسا و نينديشا» مانده‌ايم و در دوره‌ای که کلام الهی مستقيما از افق فرهنگی برخی از متجددان خارج می‌شود، روال درونی به همانگونه ناپرسا می‌ماند که پيشتر بوده است. نويسنده تاکید می‌کند که فرهنگ ما چون دينی بوده و مانده، در سراسر رويدادش «ناپرسنده‌ی پرسشنما» بوده است. ناتوانی ما در پهنه‌ی مسلط فرهنگی، ناشی از «دينخويی» و مآلا ناپرسايی فرهنگی ما بوده است. آرامش دوستدار یادآور می‌شود که «دينخويی» الزاما با دين به مفهوم تاريخی يا متداول آن و نيز پارسايی اصيل که از شرايط دين است کاری ندارد، بلکه رويکردی‌ست که از انديشدن و پرسيدن می‌گريزد و از نزديک شدن به هر پرسش و بغرنج ناسازگار با دستورالعمل‌های فرهنگ مستولی در جامعه می‌پرهيزد. بطور خلاصه «دينخويی» يعنی آن رفتاری که امور را بدون پرسش و دانش می‌فهمد. نويسنده يکی ديگر از مشکلات بنیادین فرهنگی ما را در «روزمرگی» می‌داند. «روزمرگی» يعنی سطحی ماندن و رفتاری که هيچ جويايی و جنبش درون رونده‌ای در آن ديده نمی‌شود تا عمقی به آن سطحيت بدهد. برای «روزمرگی» معنوی، همه چيز روشن و آشکار است. هيچ چيز نياز به انديشيدن ندارد و هيچ گرهی نيست که «روزمرگی» معنوی آن را فورا باز نکند. «روزمرگی» آن رويکردی‌ست که هيچ تاريکی و ابهامی در سراسر تاريخ و فرهنگ ما نمی‌بيند تا آن را معروض پرسش قرار دهد.