آوای امواج

Avaye-Amvaj

آوای امواج داستان عاشقانه ساده ای است که چیره دستی میشیمیا درفضاسازی، آن را به رمان خواندنی بدل کرده است و موفق به دریافت جایزه ادبی(شینچوشا)در سال1954 گردید.
“شینجی”، پسر جوان که پس از پایان مدرسه با ماهیگیری زندگی خود، مادر و برادرش را تامین می‌کند، به دختر یکی از ثروتمندان جزیره علاقه‌مند شده است. دختر نیز به شینجی توجه خاص دارد. اما این دو از ترس شایعه‌سازی مردم جرات صحبت کردن علنی با یک‌دیگر را ندارند و تنها گاه در مسیری خلوت با یک‌دیگر برخورد کرده و چند قدمی را همراه هم برمی‌دارند، علاقه‌ی آن‌ها روزبه‌روز بیش‌تر شده و در پی آن قرار دیدارهای بعدی هربار گذاشته می‌شود. روزی یکی از دختران جزیره به طور اتفاقی این دو را با هم دیده و بر اثر حسادت به “هاتسو”، موضوع را با “یاسوئو”، پسر ثروتمندی که به هاتسو علاقه داشته، درمیان می‌گذارد. یاسوئو با کینه‌ورزی شاخ و برگ زیادی به موضوع داده و آن‌ را همه‌جا پخش می‌کند. کار به جایی می‌رسد که خبر به گوش پدر هاتسو نیز رسیده و او دخترش را در خانه حبس می‌کند. شینجی که از این قضیه به شدت ناراحت است با دلتنگی آرزو می‌کند که جزیره را برای همیشه ترک کند. روزی کسی به شینجی خبر می‌دهد که یکی از کشتی‌های تجاری پدر هاتسو به نیرو احتیاج دارد. شینجی این پیشنهاد را پذیرفته و تصمیم می‌گیرد در آن کشتی به کار بپردازد؛ غافل از این که یاسوئوی نازپرورده نیز برای کار به همان کشتی آمده، چرا که پدر هاستو شرط کرده که اگر دخترش را می‌خواهد باید برای او کار کند. در جریان سفر هرچقدر شینجی از خود لیاقت نشان می‌دهد یاسوئو تن به کار نمی‌دهد. شبی که کشتی دچار توفان شده شینجی با شجاعتی غیرقابل باور خود را به دریا زده و کشتی را نجات می‌دهد. زمانی که آن‌ها از سفر تجارتی خویش بازمی‌گردند و خبر شجاعت‌های شینجی به گوش پدر هاتسو می‌رسد، او سرانجام به ازدواج دخترش با این جوان شجاع و فعال رضایت می‌دهد.