این کتاب در حقیقت یک رمان یا چیزی حتی شبیه رمان هم نیست!
بلکه کتابی ست درباره رمان!
در واقع یک سری مقاله است از یه نویسنده درباره عناصر داستان .
کتاب با نقل بخشی از کتاب چهارم رابله شروع می شود و در ابتدا به نظر می رسد با یک سری نوشته کاملا منفک درباره آثار دیگران روبرو هستیم اما کمی بعد که نویسنده داستان خودش رو هم زیر تیغ می برد چیز دیگری به دست می آید.
از طنز و درک خودش و رمان نویسان بزرگ اروپا و دید مردم به طنز شروع می کند و بعد به موضوع جالبی می رسد مثل تاریخ و زمان!
تاریخی که خود کوندرا در باره اش می گوید : تاریخ،تا کی می توانیم به این مرجع منسوخ تکیه کنیم ؟!
کتاب از هشت فصل تشکیل شده با عنوان های: روزی که پانورژ دیگر آدم ها را نمی خنداند/سایه اخته گر کارتای قدیس/بداهه گویی در گرامی داشت استراویینسکی/یک جمله/در جستجوی حال از دست رفته/آثار و عنکوبوت ها/راه هایی در مه/ دوست عزیزم؛در خانه خودت نیستی!
همون طور که ملاحظه می کنید نام های وسوسه بر انگیزی هستند.
کتاب برای سرگرم شدن نوشته نشده بلکه نوشتاری عمیق و کاملا حرفه ای درباره هنر نوشتن است که قطعا با یک بار خواندن و یا حتی بدون استاد راهنما خواندن بی نتیجه خواهد بود.
و این نکته را هم باید در نظر گرفت که کتابی این چنین زمان خاصی برای خواندن دارد. حتی فرض را بر این بگذاریم که کسی در سن جوانی تمامی (یا دست کم اکثر)کتب مورد بحث در نوشتار ها را مطالعه کرده باشد به سختی می توان باور کرد که به درک درستی از آنها رسیده باشد!
هر چند یکی از مزایای این کتاب شاید همین باشد: نگاه کج و معوج شما را می گیرد و در طول 200 صفحه آرام و با ارامش لبه های تند روی و کور بینی را برش می زند.
و البته همان طور که در بالا هم ذکر شد این میسر نخواهد بود مگر با همراهی یک استاد و البته زمان!
در فصل چهارم کتاب نوسنده دست به کار جالب زده است!
مه 16