حکایت تنهایی ترسناک بشر است.
می خوانی و غمگین می شوی،برای همه مان. برای خودمان که میراث دار پدرانمان هستیم،که گوش می سپاریم و زندگیمان زندان می شود.
تو را می برد به آن گوشه ی دنیا…
ژان پل سارتر برای زندگی انسان جبر قائل است، هر انسان به دنیا می آید…بی اطلاع و پرسش… جبر به دنیا آمدن،جبر زیستن و با دیگران بودن و جبر مردن…
آری، نه می توانیم بمیریم، نه می توانیم زندگی کنیم،به تنگنای عجیبی افتاده ایم.