به خدای ناشناخته

نویسنده: جان اشتاین بک، ترجمه محمد معینی،
رمانیست معنوی و فرازمینی با پایه‌ی رئال. شخصیت داستان جوزف، خانواده‌اش را ترک می‌ کند تا جای بهتری را برای آنها پیدا کند. جوزف همراه پدر و برادرانش در مزرعه‌ای زندگی می‌کند اما به نظر می‌رسد مزرعه چندان بزرگ نیست و در غرب قیمت زمین ارزان است جوزف می‌خواهد مزرعه را ترک کند و به غرب برود و پدر دعای خیر را بدرقه او می‌کند. جوزف آدم عجیبی است جوری ناشناخته و خداوار آدمی که با زمین پیوند دارد و زمین را درک می‌کند با زمین حرف می‌زند و روح آب و زمین و پدرش را متوجه می‌شود. جوزف در سرزمین جدید پا می‌گیرد و حس می‌کند و وظیفه او حفاظت از روح زمین است.