Category: کتاب های داستان و رمان

کتاب « پیمان سپیده دم »:

باید همه با هم متحد شوند تا دنیا را عوض کنند ولی آخر اگر همه می توانستند با هم متحد شوند دیگر لازم نبود دنیا رو عوض کرد !

کتاب« توپ مرواری »

چنان آنها را ترغیب به گذشته و فقر و مرده پرستی و گریه و وافور و توسری می‌کنیم که دست روی دستشان بگذارند و بگویند باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند…!

کتاب «مدیر مدرسه »

در این جهان هيچ چیز پایدار نیست. حتی شادمانی انسان هم پس از لحظه‌ای رنگ می‌بازد و به سستی می‌گراید و سرانجام غم و غصه‌های مبتذل روزمره آنرا می‌بلعد. درست مثل موج کوچکی که بر اثر انداختن سنگریزه‌ای به سطح آرام آب به وجود می‌آید و به تدریج محو و ناپدید می‌گردد.

کتاب «پیرمرد و دریا»

نام رمان کوتاهی است از ارنست همینگوی، نویسنده سرشناس آمریکایی. نوشتن این کتاب یکی از دلایل عمده اهدای جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۵۴ به ارنست همینگوی بوده‌است. پیرمرد و دریا واپسین اثر مهم داستانی همینگوی بود که در دوره زندگی‌اش به چاپ رسید. این داستان، که یکی از مشهورترین آثار اوست، شرح تلاش‌های یک ماهیگیر …

ادامه‌ی مطلب

کتاب «دختر پرتغالی »

یک بارِ دیگر از تو می پرسم: اگر حق انتخاب داشتی چه تصمیمی میگرفتی؟ آیا زندگی کوتاه در کره زمین را انتخاب میکردی، تا بعد از مدت کوتاهی همه چیز را بگذاری و بروی، و تا ابد اجازه بازگشتن به آن را نداشته باشی؟ یا با تشکر، آن را رد میکردی؟

کتاب «مردی در تبعید ابدی »

اصل آن است که ما بتوانیم از خود دور شویم. و این تبعیدی است ابدی برای آن کس که خواهان قربت است.

کتاب «همسران خوب »:

اين نهايت ناشكری است كه آدم بخواهد همه نعمت هايی را كه در اختيارش است فقط به خاطر اين كه آن چيزی را كه ميخواسته به دست نياورده است ناديده بگيرد…

کتاب«غرق در خواب »

این روزها مسئله ی حسرت گذشته ذهنم را سخت به خود مشغول کرده است، نکند من هم به این درد مبتلا شده باشم؟ بی تردید از یادآوری زلم زیمبوهای کودکی اشک به چشمم می‌نشیند، خودم را هم نمیخواهم گول بزنم و با چیزی احساساتی شوم که حتی در زمان خود هم حقیقت نداشت – مثلا …

ادامه‌ی مطلب

کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ »

زندگی، حجمی ست که باید پرش کنیم. حتی اگر اشتباه پر کنیم. به درک. اشتباه کردن، بهتر از این است که هیچ کاری نکنیم.

كتاب «طبل حلبي»

وقتي اسكار كوچولو به دنيا مي آيد ، پدرش مي گويد بعدها بايد در مغازه پدرش فروشندگي كند و مادرش مي گويد در سه سالگي براي او طبلي حلبي خواهد خريد . اسكار كه بسيار باهوش است از همان بچگي تصميم مي گيرد كه نه فروشنده شود ، نه سياستمدار و نه هيچ چيز ديگر …

ادامه‌ی مطلب