کتاب « خشم و هیاهو»

سرگذشت خانواده کامپسون را روایت میکند. آقای کامپسون مزرعه دار بزرگ و ثروتمندی است و چهار فرزند دارد که سه پسر و یک دختر هستند. خانم کامپسون مادر خانواده تنها به پسر کوچکش کوانتین که پسری باهوش و بااحساس است علاقمند است. کدی تنها دختر خانواده پیش از ازدواج باردار میشود و…

کتاب «سال‌ها»

حکایت بیهودگی زندگی یک خانواده و سال‌هایی غیر‌قابل تحمل که مملو از درد است. وولف در این کتاب می‌نویسد: اگر حقیقت را در مورد خود نگویید، نمی‌توانید آن را درمورد دیگران بیان کنید.
از نگاه ولف یکی از بدترین جنبه‌های بزرگ شدن این بود که نمی‌توانستند با هم درد دل کنند. همچنین مرگ از نگاه او وقوع حادثه‌ای بی‌همتا است؛ درست مثل خود ناب زندگی. آدم‌های داستان وولف مصنوعی نیستند. با معنا هستند.
در کتاب سال‌ها، ویرجینیا به واکاوی و درون‌کاوی دوران سالخوردگی آدمی پرداخته است و می‌کوشد بیهودگی زندگی انسان را آشکار کند. واقعا داستان «سال‌ها» است. کودکی همواره دریغای ولف بوده است. همین است که در کتاب‌هایش کودکان و کودکی معنای ویژه دارد.
آدلاین ویرجینیا وولف (Adeline Virginia Woolf) بانوی رمان‌نویس، مقاله‌نویس، ‌ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی بود که آثار برجسته‌ای چون خانم دالووی ۱۹۲۵، به سوی فانوس دریایی ۱۹۲۷ و اتاقی از آن خود 1929 را به رشته تحریر درآورده‌ است.

کتاب « مادام بواری»

نویسنده : گوستاو فلوبر
داستان کتاب : اِما دختر جوانی است که با پدر پیرش زندگی میکند، پدرش بر اثر حادثه ای دچار شکستگی از ناحیه پا میشود و این شکستگی موجب آشنایی اِما با دکتر شارل بواری میگردد. کم کم هر دو به همدیگر علاقمند میشوند و رابطه ای عاشقانه بین این دو درمیگیرد. با فوت کردن همسر دکتر بواری که بیوه ای مستبد بود که مادر شارل او را برای ازدواج برایش درنظر گرفته بود، شرایط ازدواج شارل و اِما فراهم میشود. مدتی که از زندگی مشترک این دو میگذرد اِما عشقی که به شارل داشته را از دست میدهد و با لئون آشنا میشود و…

کتاب «خانم دالووی »

رمانی با سبکی زیبا و روان که توانست با این سبک جذاب خود در سال ۲۰۰۵ در لیست رمان های برتری قرار گیرد که به زبان انگلیسی نوشته شده اند. وولف سعی کرده در این رمان به اهمیت زمان و وقت بپردازد و به نوعی پس زمینه داستان همین اهمیت وقت است. زیبایی نوشته های ویرجینیا در این است که متن های او چنان روان هستند که گویی سبکی شاعرانه دارند. داستان این رمان به این صورت است که نویسنده کوشیده از زاویه دید شخصیت اصلی داستان شهر لندن را بعد از جنگ جهانی اول توصیف کند و متون این کتاب به قدری زیبا نوشته شده اند که شما را همراه شخصیت اصلی در لندن میگرداند که گویی خواننده نیز آنجا حضور دارد و تمامی جزئیات را به خوبی حس میکند.

کتاب «ماه عسل آفتابی »

مجموعه داستانهایی با ترجمه سیمین دانشور، از ادبیات هند، آفریقا، ژاپن، ایتالیا، آلمان، روسیه، آفریقای جنوبی و … که می‌تواند مکاشفه تازه‌ای از زبان داستانی این کشورها باشد

کتاب« از میان مردگان»

یک کتاب رمان با داستان جنایی از نویسندگان فرانسوی بوالو-نارسژاک است که در سال ۱۹۵۴ نوشته شد.
آلفرد هیچکاک کارگردان شهیر آمریکایی، فیلم سرگیجه را با اقتباس از این رمان در سال ۱۹۵۸ روی پرده سینما برد…

کتاب «يک كلمه»

مستشارالدوله یکی از کتاب های ادبی دوران مشروطيت و یکی از معروف ترین کتاب های دوران مشروطیت مى باشد. وی در این کتاب به دنبال ریشه های عقب ماندگی ایران است و از نظر وی عقب ماندگی ایران از «یک کلمه» یعنی قانون ناشى ميشود.

در این کتاب اندیشه تدوین یک مجلس و قانون اساسی آورده شده است.
میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله می‌خواست قانون را جایگزین سلطنت مطلقه‌ی ناصری کند، بخاطر نوشتن اين رساله زندانى و شكنجه شد … شکنجه‌گر او موظف بود که او را با کتابش کتک بزند، و آنقدر کتاب «یک کلمه» را بر سَر میرزا یوسف کوبید که کور شد و در همان حال در گوشه‌ی زندان ، در نهایت غربت و مظلومیت درگذشت!
مستشار الدوله از آزادیخواهان دوران مشروطیت و از یاران میرزا ملکم خان بود وی از ۱۲۸۴ تا ۱۲۸۶ کاردار سفارت ایران در پاریس بوده است،و این رساله را در ماههای آخر خدمتش در پاریس نوشته است

کتاب «خداحافظی آقای چیپس»

آرتور چیپینگ، معروف به چیپس، معلم مدرسه خجالتی اما متعهد مدرسه دولتی بروکفیلد انگلستان، نگاهی به سرخوردگی‌های سال تحصیلی گذشته می‌اندازد و کینه‌توزی‌های دانش‌آموزانش را به خاطر می‌آورد. با شروع تعطیلات، یکی از شاگردان سابقش او را به یک موزیک‌ هال در لندن می‌برد، و آن‌جا با آوازخوانی به‌نام کاترین بریجز آشنا می‌شود…

کتاب« ماسه »

آن زﻣﺎن ﻣﺎ در ﻛﻨﺎر ﻳﻚ ﮔﻮدال ﻣﺎﺳﻪ اي زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲ ﻛﺮدﻳﻢ . ﻧﻪ ﮔﻮدال ﻋﻤﻴﻘﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﻴﻞ ﻫﺎي ﻣﻜﺎﻧﻴﻜﻲ ﻏﻮل ﭘﻴﻜﺮ ﻛﻨﺪه ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﻓﻘﻂ ﮔﻮدال ﻛﻮﭼﻜﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﻳﻚ ﻛﺸﺎورزي ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺎﺷﺪ

کتاب « هفته _ بی دلیل»

مرگ که چیزی درباره‌‌اش نمی‌دانیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، در تاریکی یک اتاق، دست‌‌اش را روی شانه‌‌‌‌‌مان می‌گذارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. یا در روشنایی دنیا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، به صورت‌‌‌‌‌مان سیلی می‌کوبد- بستگی به شرایط دارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
بهترین کاری که در انتظار فرا رسیدن آن روز می‌توانیم انجام دهیم این است که وظیفه‌‌اش را سبک کنیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: که تقریباً چیزی نداشته باشد تا از ما بگیرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. که خودمان همه چیز را داده باشیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. که تنها چند شکوفه‌‌ی بادام را بین انگشتانش بگیرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌.