حقوق زنان از آغاز تا امروز

نوشته: نای. بن سعدون، ترجمه گیتی خورسند
مولف در این کتاب با اشاره به تاریخ زندگی زنان از یونان و روم باستان تا زمان حاضر بر آن است تحول و پیشرفت زنان را در دسترسی به حقوق‌شان بازگو نماید.
در طول هزاران سال زن جایگاهی بی ثبات در تاریخ داشته است. از زمان حوا تا ملکه سبا، از دوران بروندا تا ژاندارک و از کریستین دو پیزان تا کلت، در تمامی عرصه های خلاقیت های ادبی و هنری، اندیشۀ فلسفی، علوم یا فعالیت های سیاسی کمتر زنی توانسته است در طول قرن ها به اوج شهرت دست یابد.
در جهان تعداد زنان با مردان تقریبا مساوی است و گاهی هم کمی بیشتر. یا وجود این عزت و شهرت تقریبا همیشه در تیول مردان بوده است. ژان رستان در کتابش انسان می نویسد:”ماده دیگر کاملا ماده نیست و نر هم کاملا نر نیست، فقط ماده بیشتر خاصیت زنانگی دارد و نر بیشتر ماهیت مردانگی.” مع هذا، واقعیت زن بودن سبب محدودیت حقوق و آزادیهایی شده است که به بازی گرفته شد. در سال 1862 آبراهام لینکن در دومین پیام سالانه خود به کنگرۀ آمریکا تاکید کرد که “ما اعطای آزادی به بردگان آزادی انسان های آزاد را تضمین کرده ایم.” پیروزی آزادی و شناخت و احترام به حقوق افراد، هیچ یک بدون دردسر نیست: غلبه بر استبداد همواره مبارزه را می طلبد. انقلابهای جهان به بهای جان انسان های بی شماری تمام شده است که برای دست یازی به آزادی به پا خواسته اند. در این میان مردهای جامعه با کمک و پشتیبانی زنان مبارزه کرده اند…

زنی آرایش روزگار ” در حالات شعری طاهره قره العین

نوشته: رضا فرخ فال،
فاطمه(طاهره) و خواهر کوچکترش، مرضیه، در محیطی شدیدا مذهبی ولی متنعم و مرفه پرورش یافتند. فاطمه در آغاز سنین جوانی توانست به خاطر استعداد فوق‌العاده، اعجوبه‌ای در علم و به خاطر عدم مخالفت پدرش در ادامه تحصیلات او، به مراحل والای تحصیلات برسد، که این امر در آن دوران برای یک زن کاملا بی‌سابقه بود. وی تحت نظر پدر و مادر و عموهایش، تحصیلات ابتدایی خود را در مقدمات، فقه، و ادبیات تکمیل نمود و به‌طوری که نقل شده از بسیاری از شاگردان پدرش پیشی گرفت. فاطمه علیرغم ذوق و استعداد سرشار ادبی و قریحه شاعرانه‌اش، نتوانست از قید فشارهای خانوادگی رهایی یابد. فشارهایی که او را در سن چهارده سالگی، شاید برخلاف میلش، مجبور به ازدواج با پسر عمویش ملامحمد برغانی، پسر ملا محمدتقی، که بعدا امام جمعه قزوین شد، نمود. اندکی پس از ازدواج در سال ۱۲۴۴/۱۸۲۸، فاطمه و همسرش قزوین را به مقصد عتبات ترک گفتند تا ملا محمد بتواند تحصیلات خود را در مجلس درس ملا محمدباقر قزوینی، از علمای معروف مکتب اصولی، ادامه دهد. این زن و شوهر نزدیک به سیزده سال ساکن کربلا بودند. بعدها فاطمه از طریق پسرخاله خود، ملا جواد ولیانی با نمونه‌هایی از آثار احسائی و تعالیم شیخیه آشنا شد، و در حلقه درس پیروان سید کاظم رشتی نیز حضور یافت.

طاهره قره العین

tahereh
نوشته “حسام نقبائی”، فاطمه زرین‌تاج برغانی، ملقب به ام سلمه – که سید کاظم رشتی او را لقب قره‌العین و سید باب او را لقب طاهره دادند، در سال ۱۲۳۱/۱۸۱۴ در خانواده‌ای از علمای سرشناس شهر قزوین متولد شد. پدرش، ملا محمدصالح با دو برادر خود در اصل از دهکده برغان در بخش ساوجبلاغ واقع در شرق قزوین بودند. اینان در اولین دهه قرن نوزدهم به قزوین آمدند و چندی بعد دو برادر بزرگتر به قم، اصفهان و سپس به عتبات رفتند و در آنجا زیر نظر مدرسین مشهور مکتب اصولی به تحصیل پرداخته و اجازه اجتهاد گرفتند. پس از بازگشت به قزوین، محمدتقی و محمد صالح هر دو بزودی به عنوان مجتهدین طراز اول مورد قبول قرار گرفته، ثروتی کلان اندوختند و توانستند سیطره مذهبی خود را بر بعضی از محلات شهر مستقر سازند. در سالهای اولیه قرن نوزدهم، قزوین مرکز شکوفایی تجارت بین شمال و جنوب بود. برادران برغانی از این موقعیّت تجاری بهره فراوان بردند و بطور مکرر نیز مورد التفات دربار قرار گرفتند.

رسانه‌های همگانی به مثابه شاخه ی چهارم دولت


نویسنده: عـلـی صــدارت،
بکار گیری انـواع رسـانـه ها و دسـت درازی بـه افکار عـمومی تـوسـط آنها و انـواع دروغها و ضـداطـلاعـات و سـوءاطـلاعـات را بـه مـردم بـاورانـدن، و…. و در یک کلام مــغزشــویی مــردم، جــنگ روانی نــامیده میشــود. جنگی که «مادرهمه ی جـنگها» اسـت. جنگی که قـدرتها بـدون مـدیریت آن، هیچ یک از انـواع دیگر جـنگها را نمیتـوانـند شـروع کنند و ادامـه دهند. بـا جـنگ روانی اسـت که رژیم ولایت مـطلقه، تـوانسـته اسـت بـه مـدت چـهار دهه در ایران، مـردم ایران را مـنفعل و بی عـمل نـگاه دارد که بـتوانـد بـر آنهـا سـلطه داشـته بـاشـد. بـا جـنگ روانی اسـت که رژیم تـوانسـته اسـت گـروهی از مـردم را، نـادانسـته و نـاخـواسـته، بـه عـوامـل اسـتمرار و بـقای اســتبداد مــبدل گــردانــد. تــا جــایی که بعضی از مــردم بــا پــای خــود بــه حــوزههای رای گیری می رونــد و بــا دســت خــود بــه این رژیم مشــروعیت می دهند، تـا بـاز هم بـر سـر کار بـمانـد و بـه تـجاوزها بـه حـقوق آنها، ادامـه دهد!

آزادی انسان ایرانی، چیستی و چرایی پدیده آزادی

نوشته دکتر کوروش عرفانی،
استبدادگری حاکميت نيمی از فاجعه تاريخی استبداد در ايران است. نيم ديگر آن استبداد پذيری ملت است. ظالم با تكيه بر بی حرکتی مظلوم به ظلم خود ادامه می دهد. در هر کجا که انسان ها به واسطه نا آگاهی، عادت، ترس، طمع، فريب خوردگی و يا مسخ، استبداد را بپذيرند، آزادی به دست فراموشی سپرده میشود. سر خم کردن در مقابل ماموران، مقامات و عوامل یک حاکميت مستبد، تنها سبب تداوم و توسعه آزادی کشی می شود. امری که در ايران قرنهاست ادامه دارد.هيچ ملتی خود را از بند استبداد نخواهد راند، مگر آنكه به درجه ای از رشد فکری و تكامل اجتماعی برسد که حضور ستم و نبود آزادی برايش غير قابل تحمل شود. ملتی که ستم سالاری را به هر دليلی تحمل میکند هرگز آزاد نخواهد شد. تا زمانی که آزادگی نه به عنوان یک شعار و حرف و آرزو، بلكه به عنوان یک درک عميق و باور محكم جا نيافتد، انسان ها هرگز برای کسب آزادی از قيد و بند استبداد حاکم اقدام نخواهند آرد.

چهره عریان زن عرب


نوشته نوال سعداوی ترجمه آقایان مجید فروتن و رحیم مرادی،
نویسنده در این کتاب به سرنوشت دردناک و تلخ دخترکان معصومی اشاره می کند که همه روزه در جوامع مسلمان، قربانی آداب و سنن اسلامی و فرهنگ عقب مانده برآمده آن از عصر بی ‌ترحم برده داری می‌گردند، دخترکان بی‌ پناهی که تنها به دلیل نوع جنسیت خود، ضمن فرو خوردن حس حقارت روانی و اجتماعی به اشکال گوناگون در عرصه‌ های متعدد زندگی در این نوع جوامع ناگزیر از تحمل همه نوع شکنجه جسمی و آزار جنسی هستند. نویسنده در جای جای کتاب تصریح میکند که انقلابهای اجتماعی و آزادیبخش تاثیر مهمی در روند آزادی زن بر جای میگذارند.

” در راه سیاست “


نوشته احمد کسروی،
بخشهای بیشتر مهم از این کتاب را برای مطالعه و آشنایی با کتاب داخل کانال گذاشتم. اما اگر بیشتر در مورد کتاب توضیح بدهم اینکه: احمد کسروی در کتاب در راه سیاست، سیاست را واژه روشنی نمیداند. او سیاست را واژه ‌ای‌ میداند که هرکس مطابق با میل و سلیقه خود از آن‌ بهره برده و تفسیری به آن‌ میکند. او سپس به توضیح نسبی واژه سیاست و پولتیک پرداخته و نهایتا اذعان میکند که سیاست هرگز در تاریخ ایران وجود خارجی نداشته و تنها در صد سال اخیر به معنای واقعی کلمه وارد سیستم مملکتی ایران شده است. او حتی با وجود علاقه به نادرشاه‌ افشار و تحسین پی ‌در پی او، اما نادر را شاهی میداند که از سیاست در اداره مملکت بی ‌بهره بود و تنها با تکیه بر نبوغ نظامی ایران را نجات داد. کسروی سپس در ادامه این روند به ارکان سیاست و نکات مثبت و منفی آن و نهایتا نقش سیاست در پیشرفت ایران میپردازد

” تاریخ مشروطه ایران “دو جلد

جلد اول

جلد دوم

نوشته احمد کسروی،
کسروی در ۱۳۰۲ ش، که هجده سال از وقایع مشروطه می‌گذشت، بر آن شد تا رخدادهای آذربایجان را از بدو جنبش مشروطه به رشته تحریر درآورد؛ یادداشت ‌هایی نیز تهیه کردش که ابتدا در سوریه در ” #مهنامه_العرفان”، تحت عنوان “آذربایجان فی ثمانیه عشر عاما” به چاپ رسید، و از ۱۳۱۳ ش به صورت سلسله مقالاتی در مجله پیمان منتشر شد. از آنجا که رخدادهای آذربایجان از سایر مناطق قابل تفکیک نبود، حوادث و وقایع دیگر کانون های جنبش مشروطه خواهی چون تهران و گیلان نیز افزوده شد و بدین ترتیب تاریخ مشروطه ایران در سه بخش به چاپ رسید. وقایع پس از انقلاب مشروطه تا پایان قیام شیخ محمد خیابانی نیز در چهار بخش با عنوان “تاریخ هیجده ساله آذربایجان” منتشر شد. در نگارش تاریخ مشروطه ایران از ” #تاریخ_بیداری_ایرانیان” و ” #کتاب_آبی” استفاده کرده و نویسنده تاریخ مشروطه ایران که در زمان انقلاب مشروطه شانزده سال داشته، و از نزدیک شاهد وقایع و حوادث تبریز، دومین کانون انقلاب مشروطه، بوده است. کسروی با سران مشروطه آذربایجان آشنایی داشته و دیده‌ها و شنیده های خود را به رشته تحریر درآورده. به عنوان مثال میتوان به ماجرای محاصره تبریز اشاره کرد که کسروی مشاهدات خود را در جریان محاصره تبریز بیان کرده است. کسروی با استعانت از مشاهدات خود و بقیه عوامل و رهبران نهضت، از یادداشت های دست اول خصوصی، گزارش ها، اعلامیه‌ها و تلگراف های رسمی داخلی و خارجی و روزنامه‌ها و کتاب‌ها در مطالب خود بهره برده است که البته بیش‌تر در پاورقی‌ ها به آنها اشاره کرده است.

گروگان گیری و جانشینان انقلاب”


نوشته محمد جعفری،
کتاب از جمله آثاری هستش كه در زمينه حادثه تسخير سفارت ایالات متحده آمریکا در ايران، منتشر شده و این کتاب توسط آقای محمد جعفری در لندن نوشته شده و در آلمان توسط انتشارات “برزاوند” در تیرماه ۱۳۸۶ چاپ و منتشر شده. مولف در مقدمه ‌ای بر کتاب می‌ نویسد: ” اشغال سفارت آمريکا توسط دانشجويان پيرو خط امام و به گروگان گرفتن و نگهداری کارکنان آن به مدت ۴۴۴ روز که عواقب زيانباری برای ملت ايران دربرداشت، از امهات رويدادهايی است که به عصای دست آقای خمينی و انحصارگران، برای استقرار استبداد و ديکتاتوری ولايت فقيه تبديل گرديد. نظر به اينکه متاسفانه، هنوز هيچکدام از گروگان گيرهای اصلی، نه تنها حاضر نشده اند مسئله گروگانگيری و تبعات آن را صادقانه، همانطوريکه واقع شده است، را برای نسل حاضر و نسلهای آينده توضيح دهند، بلکه هر از گاهی هرکدام از سران آن، برای رها شدن از بار سنگين و مصيبتی عظيم که عمل آنان برای کشور ببار آورده است، سعی میکنند که با تحريف حقايق و قلب امرهای واقع شده که تحويل جامعه غائب از صحنه میدهند، خود را از عواقب مصيبت بار عذاب وجدان تبرئه کنند. این امر مرا بر آن داشت که به تاليف و تحرير کتاب حاضر دست بزنم. بدین امید که نسل حاضر و نسلهای آينده دريابند که با دست خودیها، چه بلایی بر سر کشور آمده است، و چگونه خودیها عامل اجرای منويات آمريکا شده اند. بنابراين برای يافتن مقصر بدنبال اين کشور و آن کشور نگردند و گناه نادانیها، خطاها، و عامل دست اين و آن شدنها را به گردن اين و آن نيندازند که هر کس، هر گروه، هر نسل، و هر ملت در گرو اعمال خويش است، بدانند که بايد: “خودشکنی، آينه شکستن خطااست”

” مارتین لوتر؛ اصلاحگر کلیسا “

نوشته هری امرسون فاسدیک ترجمه فریدون بدره ای،
کتاب سرگذشت کشیشی است که مسیحیت را زیر و رو کرد. کتاب با پاراگراف زیر شروع میشود: “روز هفدهم آوریل سال ۱۵۲۱، یکی از روزهای مهم تاریخ جهان بود. در این روز، شارل پنجم، فرمانروای بخش بزرگی از اروپا، در شورای شهر ورمس در آلمان به داوری نشست. شاهزادگان، اشراف، روحانیان عالیقدر گرداگردش نشسته بودند. در برابر آنان راهبی تک و تنها ایستاده بود. این راهب، مارتین لوتر نام داشت. به محاکمه فراخوانده شده بود و پای جانش در میان بود. پاپ تکفیرش کرده بود. او را به نوشتن کتابهای گمراه کننده متهم ساخته بودند، و اینک آن کتابها روی میز در برابر اعضای دادگاه انباشته شده بود. امپراتور از وی میخواست اعتراف کند که خطا کرده است و گفتارها و بدعتهایش را پس بگیرد _ وگرنه در آن روزگار، هر کسی به بی دینی و بدآموزی متهم میشد، پادافراهش زنده سوختن بود. و بی دین و بدآموز کسی بود که بر خلاف کلیسای رم سخن بگوید. مرد راهب از این مطلب به خوبی آگاه بود. با وجود این، گفتار خود را پس نگرفت و آموزشهای خود را خطا نشمرد. در برابر آن شورای بزرگ، پایدار ایستاد و گفت: ” من نه میتوانم و نه میخواهم چیزی را مسترد دارم، زیرا بر خلاف وجدان رفتار کردن نه درست است و نه ایمنی میبخشد ”